Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


کشکول دوستان

همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا ، تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی

کشکول دوستـــــــــان
 

بنرما:

اینم کدش:

اگه مارو تبلیغ کنی، ماهم تورو تبلیغ میکنیم.

تو نظرات بنویس

آفرین بچه خووووووووب

+نوشته شده در دو شنبه 19 تير 1398برچسب:,ساعت16:6توسط محمد جواد خانجانخانی | |

یعنی اینقــــــــدر حرصم می گیره

اینقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر حرصم می گیره

اینقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر حرصم می گیره که نگو

آخه خیلی نامردیه

من هرررررررررررررررروقت به وبلاگ بقیه "هِد" یعنی همون سر می زنم، نظر میدم.

اما هیشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکی به وبلاگ من نظر نمیده.

آخه این انصافه؟؟؟؟؟

تو رو خدا یه نظر کوچولو....

دلت میاد؟؟؟؟؟؟

تو نظر سنجی هم شرکت کن

+نوشته شده در شنبه 10 تير 1398برچسب:,ساعت14:4توسط محمد جواد خانجانخانی | |

 

یه آهنگ خاطره انگیز از یه آدم خاطره انگیز...

 

+نوشته شده در سه شنبه 16 خرداد 1398برچسب:,ساعت21:57توسط محمد جواد خانجانخانی | |

سلللللللللللللللللللللللللللللللام

چطوری؟؟؟؟؟

خیلی خیلی به کشکول ما خوش اومدی!

کشکول خودتونه، بفرمایین

اصلا میدونین کشکول چیه؟؟

کشکول در فرهنگ معین: ظرفی ساخته شده از پوست میوه ای شبیه نارگیل یا فلز و سفال که درویشان آن را با زنجیری به شانه بیآویزند.

خوب؟

حالا این چه ربطی به ماداره؟؟؟

ما درویشیم؟؟؟

قراره جایی بریم؟؟؟

پس چی؟؟؟؟

ما قراره تو این کشکول، همه چی داشته باشیم.

از شیر مرغ.....تا جون آدمیزاد...

چی؟ باورت نمیشه؟؟؟

پس بیا تو تا خودت ببینی!!!

نظر یادت نره ها!!!!!

+نوشته شده در دو شنبه 15 خرداد 1398برچسب:,ساعت13:27توسط محمد جواد خانجانخانی | |


+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


این مجریای برنامه ها آخر برنامه هاشون میگن هفته ی دیگه همین روز و همین ساعت
منتظر ما باشید…
خو آخه دانشمند همین ساعت که باز آخر برنامه میرسیم!!!

+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


آشتیه خواهر و برادر (ترول) 1

+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


تست هوش جدید(هیچ جا  ندیدید) 1

خوب یکم بیش تر نگاه کنید .

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

بیش تر دقت کن

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

ببین دوست خوبم

برای خواندن نوشته گوشه ی چشمانتان را مثل چشم ژاپنی ها بکشید و به تصویر نگاه کنید . تونستید بخونید ؟!

جالبه بدونید که ژاپنی ها در جنگ جهانی از این روش استفاده می کردند و هیچ کسی به جز خودشان از این نوشته سر در نمیاورد !!!

جالب بود ؟ برو بعدی .



ادامه در ادامه مطلب

+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


دوستی تعریف می کرد :

دیشب داداشم تو خواب هذیون میگفت و جیغ میکشید …

رفتم تو اتاق میبینم بابام بالا سرشه !!

میگم خوب بیدارش کن !

میگه بذار کابوسشو ببینه ،

اینهمه پول دی وی دی میده فیلم ترسناک میگیره….

بزار سه بعدیشم ببینه…

+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


آآآمــاشــالا کیست؟!

شـخـصـی کـه بـه مـدت ۲۰ سـال اسـت ” ابــی” در کنسـرت هـایـش او را صـدا میـزنـد

+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


یه بار عاشق شده بودم و شکست عشقی بدی خورده بودم!

واسه همین رفتم تو اتاق و درو رو خودم بستم…

بعد از یه ساعت صدام کردن که بیا شام بخور داره سرد میشه !

گفتم: من دیگه هیچی نمیخورم ، میخوام بمیــــــــرم :(

گفتن : شام ماکارونیه ، ته دیگ سیب زمینی هم داره که دوس داری

یعنی اونو بیشتر از ماکارونی دوست داشتی؟!

نامردا نقطه ضعفِ منو پیدا کرده بودن ..!

+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |


یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافت طولانی هوایی در کنار یک دیگر در هواپیما نشسته بودند.
    
برنامه نویسه میگه مایلی با هم بازی کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کنه محترمانه عذر خواهی میکنه و رویشو بر میگردونه تا بخوابه.
    
برنامه نوسه دوباره میگه بازی سرگرم کننده ای است من از شما یک سوال می کنم اگر نتوانستید 5دلار به من بدهید بعد شما از من سوال کنید اگر نتوانستم 5دلار به شما میدهم.
    
مهندس دوباره معذرت خواست وچشماشو بست که بخوابه.
    
برنامه نویسه پیشنهاد دیگری داد گفت اگر شما جواب سوال منو بلد نبودید 5 دلار بدهید اگر من جواب سوال شما رو بلد نبودم 200 دلار به شما میدهم .
    
این پیشنهاد خواب رو از سر مهدس پراند و رضایت داد که بازی کند.
    
برنامه نویس نخست سوال کرد .فاصله زمین تا ماه چقدر است؟؟ مهندس بدون اینکه حرفی بزند بلا فاصله 5 دلار رو به برنامه نویس داد حالا مهندس سوال کرد .
    
اون چیه وقتی از تپه بالا میره 3 پا داره وقتی پایین میاد 4 پا؟؟ برنامه نویس نگاه متعجبانه ای انداخت ولی هرچی فکر کرد به نتیجه نرسید بعد تمام اطلاعات کامپیوترشو جستجو جو کرد ولی چیز به درد بخوری پیدا نکرد بعد با مودم بیسیم به اینترنت وصل شد و همه سایت ها رو زیر رو کرد به چند تا از دوستا شم ایمیل داد با چندتا شون هم چت کرد ولی باز هیچی به دست نیاورد بعد از 3 ساعت مهندس رو بیدار کرد و 200دلار رو بهش داد مهندس مودبانه پول رو گرفت و رویش رو برگرداند تا بخوابد.
    
برنامه نویس او را تکان داد گفت خوب جواب سوالت چه بود؟؟ مهندس بدون اینکه کلمه ای بر زبان بیاورد 5 دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خــــــوابید!!!
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    
نتیجه اخلاقی : حسن کل کل با مهندس جماعت خطرناکه حسن !!!(مهندس هم جواب رو بلد نبود و در جواب سوال برنامه نویس باز 5 دلار داد بهش)

+نوشته شده در 29 فروردين 1392برچسب:,ساعت12:20توسط محمد جواد خانجانخانی | |

یادش بخیر!این ترول رو تقریبا 40 روز پیش ساختم.اون رو برای اولین بار برای دوست عزیزم محسن(مدیر سایت تودی جوک) فرستادم!بعد دیدم چند جای دیگه هم قرار گرفته!تصمیم گرفتم این رو براتون بذارم.

اوایل تابستون بود یاد شیطنت ها و شر بازی های کلاس درسمون افتادم.مسابقات کشتی کج در زنگ تفریح؛نیمکت نوازی و صندلی نوازی بچه ها که از هزار تا متالیکا بهتر بود!و یا اونموقعی که معلم فیزیک نیومد و ناظم اومد سر کلاس.عین مجسمه خشکمون میزد!خلاصه این شد سوژه و طراحیش کردم!

 

+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

این ترول رو امروز ساختم.به یاد روز های آخر مدرسه !(آخه فصل تولید مثل آخرای کتابمون بود!)

یک های و هویی راه انداختن بچه ها سر کلاس که دبیر منفجر شد از زور عصبانیت...!

 

+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

سلام.

امروز یه ترول دیگه براتون گذاشتم مثل همیشه به قلم خودم(البته کامپیوتر قلم نداره باید بگم به موس و کیبورد خودم!)

ببخشید اینم قدیمیه؛چون قبلا یکی دو جا دیگه هم گذاشتمش ولی خوب از کار های خودمه:

همه شما دانش آموزا یا کسایی که یه زمانی دانش آموز بودید؛حتما با پدیده ای به اسم"چاپلوس کلاس درس" آشنایی دارید(البته برای این فرد در بین مدارس مختلف نام های متعددی ذکر شده که چون خونواده نشسته دیگه اون ها رو نمی گم!)؛فردی منفور که تخته را برای معلم پاک میکند؛به معلم خسته نباشید های مکرر میگوید؛تازه!!گچ بیار کلاس هم هست!اونم جلو چشه معلم.بله میگفتم؛و گاها برای تکاندن گرد گچ از روی مجلس معلم دستمال تر می اورد؛

و خاک بر سر بدترین و سوزاننده ترین کاری که میکنه:بابت گرفتن 20 (که خودش هم زحمت کشیده) جلو معلم خم میشه و تشکر میکنه!اونم ده بیس بار!(حساب معلمان با معرفت که در زمینه نمره با معرفتی میکنن جداست!)

و بد تر از اون.......

یاد آوری غلط های معلم بعد از حل مسئله های ریاضی!(خصوصا اون اثبات های استقرایی....)

خدا ازتون نگذره...

 

+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

سلام خدمت همه!

مجدد از طراحی های ذهن خشکیده و بی سوژه خودم؛

مطمئنم بیشتر شما حداقل یک بار قضیه زیر رو تجربه کردید!

بله... مدیرمون میخواست یه روز تا ساعت 4 نگهمون داره؛از صبح تا ساعت 4!روز یک شنبه!میگفت فوق برنامه...اونم کی؟بعد از دروس فیزیک؛زیست شناسی و ریاضی!صدای بچه ها در اومد رفتیم دفتر و بقیش رو در ترول زیر خودتون ببینید

 

+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

ترول زیر برای خودم 3 بار پیش اومده؛3 بار همچین صحنه ای رو تجربه کردم.

البته فحش هایی که بچه ها دادن بدتر بودا!

 

 

 

 

خیلی همگی حال کردیم؛دقیقا وقتی میگفت نیارید و موقع کار باید خاموش کنیم زنگ خورد گوشیش!بعد هم جیم فنگ زد!

اگه براتون پیش نیومده ایشالا پیش بیاد حالشو ببرید.

+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

سلام به همه!

نمی دونم تا حالا دسته پرنده ها خصوصا کلاغ هایی که بیشتر صبح های زود پاییزی به صورت گله(!!) ای پرواز می کنن تو آسمون رو دیدین یا نه؟
این پرندگان اصولا حیوانات بیشعوری هستن و موقع پرواز رفع حاجت هم میکنن!برای همین هم وقتی صبح های زود از بالای سر من رد میشن یه احساسات خاصی میکنم که تو ترول زیر میبینید!!:


+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

سلام

یه موضوع جدید به موضوعات اضافه کردم با عنوان "شیخ و مریدان".نمی دونم تا چه حد با این شیخ بزرگوار-رضی الله عنه!- و مریدان خشتک به دستش آشنایی دارید و چقدر طنز هایی که براشون در میارن رو خوندید.

این طنز ها در واقع برگرفته از متن کتابی با عنوان "اسرار التوحید" هست؛این کتاب رو یه بابایی چند قرن پیش در وصف جدش که همون شیخ باشه نوشته و شامل چندین باب و داستان از این شیخ و سخنانش هست.تو هر داستان شیخ حرفی میزنه یا کاری می کنه که در نتیجه مریدانش (یعنی طرفدارانش!چاکراش!!) کف می کنن و به گفته خود کتاب "اوقات بر آن ها خوش گشت و نعره ها زدند!" .حالا طنز پردازان با ذوق کشورمون با استفاده از نثر و اصطلاحات کتاب اسرار التوحید و صدالبته کاراکتر های محبوبش (شیخ و مریدانش!) طنز هایی افریدن به نثر قدیمی که به موضوعات سیاسی و اجتماعی امروز میپردازه و یا گاهی یه فکاهیه که صرفا برای خنده هست.

در نتیجه ما شاهد یه داستان طنز با نثر قدیمی ( که همین قدیمی بودن خیلی ترکوندتش!) و گاها یه پیام سیاسی-اجتماعی هستیم که ارزش یک بار خوندن و قهقه زدن رو داره.

در این موضوعات من "شیخ و مریدان" بامزه از بقیه سایت ها رو براتون میذارم؛چون خودمم یه نیم نگاهی به این کتاب اسرار کردم شاید ذوقم شکفت و خودمم "شیخ و مریدان" ساختم!به هر حال همه رو براتون تو این موضوع بندی جدید قرار میدم.

و امیدوارم اون دنیا هم شیخ منو به خاطر این کارم خفت نکنه سر پل!!

+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

یک قدیمیه بعضیاشون؛ببخشید:

 

1)روزی مریدان گرد شیخ حلقه زده و پاسخ سوالات خویش را از شیخ همی گرفتندی...

نوبت به مریدی رسید که در آینده نگری بس شهره بود و در نزد دیگر مریدان زبانزد... از شیخ پرسید:مولانا!از بهر تامین آتیه اولاد سکه و ارز اولی تر است یا ملک و اراضی؟

شیخ در تفکر مستغرق شد و به ناگه بفرمود:به گمانم جوجه مرغ بهتر باشد

پس مریدان رم کردند و خشتک ها را در دست گرفتند و برای عمل راهوار بودند که شیخ اوضاع اقتصادی و بهای پارچه و شلوار  را به ایشان یاد آور همی گشت و ایشان را از گسیختن خشتک ها منع همی کردی....پس مریدان به صورت یک در میان سر به دشت و بیابان گذاشتندی....


(اشاره به جریان گرانروی قیمت مرغ وفرآورده های محترمه که چند وقت پیش شاهدش بودیم!!!)

 

2)روزی شیخ و تنی از مریدان؛دیگر مریدی را آماده به جهت تناول چاشت نیم روز دیدند؛شیخ از آن مرید پرسید:آیا گرسنه ای؟مرید پاسخ بداد:بلی.شیخ  پرسید:آیا قصد داری ناهار بخوری؟پاسخ از مرید آمد که :بلی!.شیخ باز پرسید:آیا پس از تناول سیر خواهی شد؟پاسخ از مرید گرسنه بیامد که :بلی یا شیخ!

ناگهان شیخ با عصای چوبین خود چنان بر فرق سر مرید گرسنه کوفت که آسمان به زمین آمد و خواست تا خشتک همی بدرد... .دیگر مریدان پرسیدند:یا شیخ؟حکمت این ضربت چه بود که آن گرسنه به فضا فرستاد؟شیخ با درایت فرمودند:از ما نیست کسی که فرصت پ ن پ را از دست بدهد؛من به اون سه فرصت ارزانی دادم و او التفات همی نیافت پس ضربت بر فرقش باید کوفت.پس مریدان سر به جنگل گذاشتند تا با چوب های درخت بر سر خود همی کوفند...



(یک فکاهی ساده که فراگیر شدن پ ن پ رو به ریشخند میگیره!)

+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

سلام.عید هم نزدیکه!همیشه برای بچه ها خصوصا بچه های بزرگ (!) دوران دبیرستان مقطعی بوده پر از خاطره!نه خودش؛بلکه نقشه هایی که برای فرار از مدرسه می کشدیم!مورد زیر یکی از ابتدایی ترین اقدامات در جهت تعطیل کردن زود به هنگام کلاس درسه!

یعنی از 20 نفر قول میگیری آقا فردا کسی نیاد مدرسه کلاس به حد نصاب نرسه. دم عیده بشینید خونه حال کنید...همشونم میگن: چشم!فردا نمیایم !!بعد هم همگی به زور و جبر از طرف والدین صبح روز بعد عین "ترب سفید" میان سر کلاس.
(البته خودمم جز همین ترب سفیدهام؛پدر و مادره دیگه!باید از دستوراتشون اطلاعت کرد!غیر اینه؟!)
که دیگه بعدش میریم سراغ فرار از مدرسه به شیوه عملیات نظامی نازی ها در جنگ جهانی دوم!ترولش رو بعدا میذارم!



+نوشته شده در 15 اسفند 1391برچسب:,ساعت20:42توسط محمد جواد خانجانخانی | |

 

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,ساعت21:25توسط محمد جواد خانجانخانی | |

 


ادامه مطلب...

+نوشته شده در یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:,ساعت16:17توسط محمد جواد خانجانخانی | |

+نوشته شده در سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:,ساعت13:2توسط | |

تیپ مرغها از وقتی ارزششون انقدر بالا رفته ! (پیرو بالا رفتن شدید قیمت مرغ در ایران)

 

 

 


ادامه مطلب...

+نوشته شده در یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:,ساعت11:32توسط محمد جواد خانجانخانی | |

یک قلم و کاغذ بردارید و به سوالات زیر با دقت جواب دهید. اگر لازم بود حتی می‌توانید نقاشی هم بکشید. جواب کلی به سوالات ندهید. هر چقدر کامل‌تر و جزئی‌تر به سوالات پاسخ دهید، به نتیجه کامل‌تری می‌رسید. به حافظه‌تان هم اعتماد نکنید، حتما تمام افکارتان را یادداشت کنید چون در این تست لازم است که تمام جزئیات را به یاد بیاورید.

برای جواب هر سوال، نخستين چیزی که به ذهن‌تان می رسد را بنویسید. بعد از بررسی جواب ها شگفت زده خواهید شد:



1.‌ در حال گذر از یک مسیر هستید و از دور یک بوته گل رز می‌بینید. این بوته فقط یک شاخه گل رز دارد که تا به حال مشابه آن را هیچ کجا ندیده‌اید. در این لحظه چه کاری انجام می‌دهید؟


2.‌ از تپه‌ای بالا می‌روید و از آن بالا چمن زاری زیبا را مشاهده می‌کنید. ناگهان یک اسب زیبا را در میان چمن زار می‌بینید. شما شگفت زده شده اید و بنا به دلایلی نمی‌توانید از این اسب چشم بردارید! دلایل‌تان را توضیح دهید و اسب را توصیف کنید.


3.‌ ناگهان احساس می‌کنید در مکان متفاوتی هستید. مکان جدید و متفاوتی که قبلا آنجا نبوده‌اید. کجا هستید؟

4.‌ در حالی که غرق تفکرات خود هستید، شخصی دستش را روی شانه‌تان می‌گذارد. شما به عقب بر‌می‌گردید و شخصی را می‌‌بینید که از قبل او را می‌شناسید. او کیست؟

5.‌ در مسیری که در حال حرکت هستید، ناگهان به آب می‌رسید:

الف. آب را توصیف کنید. برای مثال اقیانوسی بزرگ است یا نهری باریک؟ شفاف است یا کدر؟ کم عمق است یا عمیق؟ آب جاری است یا راکد؟ و اين‌که آیا روی آب چیزی می بینید؟ اگر جواب‌تان بله است، روی آب چه می بینید؟

ب. آیا آب جاری است؟
ب- 1- آب به سرعت می رود.
ب-2- آب به آرامی جاري است.
ب-3- آب راکد و ساکن است.

ج. باید به آن سوی آب بروید. چگونه این کار را انجام می‌دهید؟
ج-1- شنا می‌کنید.
ج-2- قایق می‌سازید.
ج-3- به‌دنبال پل می‌گردید.
ج-4- برای پیدا کردن یک راه‌حل مناسب اطراف را خوب جست و جو می‌کنید.


6.‌ در آن سوی آب، یک ظرف آب پیدا می کنید. چه می‌کنید؟

6-1- ظرف نگهداری آب را توصیف کنید. بزرگ است یا کوچک؟ برای مثال فلاسک آب است یا منبع بزرگ؟
6-2- ظرف را همان جا می‌گذارید یا با خودتان می‌برید؟
6-3- اگر با خودتان ظرف نگهداری آب را می‌برید، آن را خالی می‌ برید یا پُر؟

 برای تفسیر جواب ها به ادامه مطلب برو...

 

 


ادامه مطلب...

+نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت8:47توسط | |

 

به گفته روانشناسان همه ی ما به نحوی تحت تاثیر رنگها هستیم و خود واقعیمون رو با این رنگها نشون می دیم.برای اسم هر فرد رنگ مخصوصی وجود داره که می تونه بر زندگیش تاثیر بذاره.اینکه شما بدونید برای اسمتون رنگ مخصوصی وجود داره و می تونید راز شخصیتی خودتون رو از لابلای اون پیدا کنید می تونه بسیار جالب باشه؛پس به موارد زیر به ترتیب ذکر شده کاملا توجه کنید :

 


برای اینکه با چگونگی موضوع آشنا بشید یه مثال میزنم :

اسم و فامیل خودتون رو روی برگه ی کاغذ بنویسید تا بر اساس حروف و اعداد ذکر شده در بالا

برای هر کودوم،به رنگ مربوطه دست پیدا کنید؛مثال:

مهدی قاسمیان

م4 ه8 د4 ی3 ق8 الف1 س1 م4 ی3 الف1 ن5

حالا اعداد رو با هم جمع می کنیم: 42=4+8+4+3+8+1+1+4+3+1+5

باز دوباره این دو عدد رو با هم جمع میکنیم: 6=2+4

عدد شش مربوط به رنگ نیلی هست.اگه عدد بدست اومده از 9 بیشتر بود،

باز دوباره اون دو عدد رو با هم جمع کنین.

حالا میتونین مشخّصات خودتون رو بخونین...
البته در ادامه مطلب....



ادامه مطلب...

+نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت8:37توسط | |

 

جهان در یک نگاه:

اینم یه جور دیگه اشه :

+نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت8:11توسط | |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد